روز تعطیل و پنج عدد پسر جنوبی

Bando . نوشته شده در دسته‌بندی نشده 222 نظرات 10

 یک هفته ای بود برای رفتن به یک تفریح بیرون بی قراری می کردیم. دور از سرو صدای زندگی ماشینی ! جمعه معمولا همه ی مردم روستا همدیگر را می بینند! نماز جمعه فرصتیست برای دیدن دوستان و آشنایان دور و نزدیک. نماز جمعه خوانده بودیم که قرار شد عصر به کوه بالای روستا برویم. قرارها زود گرفته می شوند! مثلا مانند قوانین یا مصوبات مجلس نیست که پرونده اش چند سال خاک بخورد! همان ساعت اول ، پیشنهاد رای آورد و آنهم با اکثریت قاطع!

خلاصه رفتن را آدابی می خواهد..  برای تبادل آرا ! جمع شدیم و عصر بعد از نماز ، سه موتور را آب و علف دادیم.. آماده کردیم برای رفتن به کوه. زین و پتو گذاشتیم روی کمرش .. نعلش را هم تمیز کردیم!

راه خاطره انگیز رفتنهای ما به کوه به لطف لوله های گاز و برنامه ریزی های بی کم و نقص بعضی مدیران موفق! دیگر راه نبود. زمین اطراف روستا را بدجور شخم زده اند ..به دلش چنگ زده اند به وحشی ترین شکل ممکن.

بعد از تلاشی بسیار از کانال های لوله های گاز گذر کردیم.رسیدن به عین الساده گذشتن از خان های زیادی می خواست که خوشبختانه مرحله ها را با موفقیت پشت سر گذاشتیم و صد امتیاز را گرفتیم! مرحله های سخت و نفس گیر … موتورت را باید می گرفتی پرت نشود! جایی پایش گیر نکند که در صورت افتادن همچین اتفاقی ، دیگر فاتحه ات را خوانده شده می بینی!

یک خان هم مربوط می شد به مجیک! منظورم همان جن و پری و جادو و جادگر جماعت سر راه هستند! سر راه به اعتقاد قدیمی ها یک جادوگر حرفه ای یا جن وجود داشته که احتمالا هم خانوادگی زندگی می کند! مثلا تصورش را بکن که مثل ما ، به بچه ی ۲۰ ساله اش می گوید : برو کار کن . برو سایت منطقه ویژه ثبت نام کن . برو … و پسر بچه هی می رفت و هی می اومد و به مامانش می گفت  : مامان نیرو نمی خوان!

بگذریم..

از این خان هم گذشتیم. خان بعدی مثلا برای خودش خان بود!  نزدیک عین الساده ، راه یک کم خراب شده بود.. ما موتور اول بودیم که باید از آنجا می گذشتیم. به نظر خراب نمی رسید.. ولی گذشتن از آن سخت بود. نزدیک بود..

نزدیک بود..

نزدیک بود چپ کنیم!

بالاتر رفتیم موتور را پارک کردیم تا هنرنمایی گذشتن از موانع سر راه را ببینیم! دو راس !! موتور پشت سر ما بودند که باید می رسیدند. به خیال خودشان می توانستند.. کلی خندیدن داشت سکانس عبور دو موتور آخر.

بالاخره رسیدیم! آنجا چند خانه ی کاه گلی دارد که سالهاست از ساختنشان می گذرد. چیزی از خانه ها به عنوان جایی برای استراحت نمانده بود جز یک یا دو اتاق که می شد زیر سقفش نشست. آفتاب داشت غروب می کرد. هوا تاریک روشن بود که رفتیم خرما بیاریم.. ته سفره ی تابستان کمی خرمای قابل خوردن داشت. (نخل های روستا خرما نداشتند!)

چیزی برای گذاشتن خرماهای جمع شده نداشتیم! معطل نشدیم ، پیراهن را بالا کشیدیم و یک بغل خرما بار زدیم. به همین سادگی!

پشت بام خانه ی کاه گلی! عجب جایی بود. باد از اینطرف می آمد ، آنطرف می رفت. و وقتی از باد گفتیم یک لحظه از وزیدن ایستاد! مثل اینکه شنیده بود.

ولی دمش گرم بدون کولر تو گرمای جنوب ، عین الساده جای خوبی بود.

بازتاب از سایت

نظرات (10)

  • همسفرسرنوشت

    |

    سلام.وب جالبی داری.دوست داشتی به منم سر بزن و اگه دوست داشتی لینکت کنم.


    سلام. لطف دارین.
    حتما سر میزنم

    پاسخ

  • مهدی

    |

    سلام

    من منظورم این نبود که شما بیایید بخونید و برید که این خیلی خوبه البته اما

    شرکت تو بحث رو من ازتون میخوام که با جواب دادن به سوالات هفتگی میسر میشه

    سوء تفاهم نشه!!

    خیلی ممنون که سر میزنید اما طبق اطلاعیه رفتار خواهد شد و استثنا نداره حتی

    در مورد بهترین دوستان


    سلام.. بحثای شما جالبن سعی می کنم سر فرصت بیام و همشونو بخونم.

    پاسخ

  • raha

    |

    ممنونم که به وبلاگم سر زدید اگر مایل به تبادل لینک هستید خبرم کنید.


    سلام. منم متقابلا تشکر می کنم. مث اینکه آدرس وبلاگت رو درست ننوشتی.. یا اینکه حذفش کردی !!!! بازم سر بزن به روستای بندو

    پاسخ

  • فائقه

    |

    چه اسم جالبی معنیش چیه؟؟؟منظورم بندوست؟؟؟
    میدونید چقدر از شهر ما دورید ما توی بجنوردیم…


    سلام. خوش اومدی. اسم روستامونه !!

    پاسخ

  • محمد احمدی - کاکی بوشهر

    |

    سلام دوست گرامی و عزیز
    نوشته بودی خدمت سربازی بودی امیدوارم با موفقیت پشت سر کذاشته باشید .وبلاگتان خیلی خوب است .موفق باشید.
    باز هم سر بزنید خوشحال می شوم .


    سلام هم استانی عزیز .. آره بودم.. ولی الان دیگه نیستم!

    پاسخ

  • فائقه

    |

    اینجا هنوز زمستون نشده داریم یخ میزنیم ……من الان توی خونه با لباس کاموایی دارم براتون کامنت میذارم در حالی تو جنوب هوا خیلی گرمه ……..
    فکرکنم این یعنی ما خیلی دوریم……


    و من الان زیر پنکه دارم جواب میدم.. و این یعنی اینجا همه چی آرومه .. 😛
    گرما داره بار سفرشو می بنده این روزا .. سفری شاید تا ۵ ماه دیگه!!
    البته که دوریم ..

    پاسخ

  • فائقه

    |

    چقدر خوب میشد یه کم گرما برای من میفرستادید من هم سرما……. 😛

    پاسخ

  • محمد

    |

    salam
    upam
    khoshhal misham nazar bedin
    felan 🙂

    ╔══╗ ♪ ♫
    ║██║ .✽♥ ♥
    ║(O)║ ♫ ♪
    ╚══╝ ♫ ✽♫ ♫✽♫
    █ ▄ █ ▄ ▄ █ ▄ █ ▄ █
    ● – – – – – – – -●
    ► . ▌▌

    پاسخ

  • beauty girl

    |

    _________*___*___*__*_______******
    __________*___*__*________**::::::::**
    ______________*__*_______**::::::::::**
    _______________*__*_____**:::::::::::**
    ________________*__*___*:::::::::::::**
    _________________*_*__*::::::::::::::**
    _____**********____##*::::::::::::**
    ___**:::::::::::::::::::* ^^*::::****::::**
    __**::::::::::::::::::::*^^^**:::::::::::::**
    ___**::::::::::::::::::::::*^^ ^*:::::::::::::**
    _____**:::::::::::**::::::**^^*:::::::::::**
    __________****:::::::::::::*^*********
    ____________**:::::::::::**
    ___________**::::::::**
    _______.oº º .******
    ……O º *
    *.°
    º
    …°
    ….O
    …….°o O ° O
    ……………..°
    ………….. °
    …………. O
    ………….o….o°o
    ……………..O….°
    …………o° °O ♥♥ ღღ

    پاسخ

  • سوده

    |

    سلام.توصیف جالبی بود برای یه گردش یه روزه
    خسته نباشی
    اینم یه خاطره میشه برات که با تعریفش ما رو هم شریک کردی


    سلام.. ممنون

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

روستای بندو در جنوب کشور و در استان بوشهر و هم مرز با استان هرمزگان واقع شده است. جمعیت این روستا بیش از 700 نفر می باشد که همه ی ساکنین آن به زبان عربی صحبت می کنند.
این سایت برای معرفی داشته های روستا و شهرستان عسلویه ، انتشار اخبار و فعالیت های جوانان این منطقه راه اندازی شده است.
از افتخارات سایت به کسب رتبه برتر در جشنواره ملی جوان ایرانی می توان اشاره کرد.