حطی مطر علی الطین خل تزحلگ الشیاطین
((ترانه کودکی ))
و امروز سالیانی که کودکی مان دیر شده
وچه ساده می پنداشتیم روزگارمان را .چه بی اندیشه با
پاکی چشمان پیوند دوستی می بستیم .ودر آن هنگام با
قدم های کوچک مان راه های بزرگی می پیمودیم .
وهنگامی که باران شروع به باریدن می کرد .از کوچه
پس کوچه های این دهکده بچه ها جمع می شدند وبا همیدگر
شعر به سبک عربی با صدای کودکانه میخواندیم (حطی مطر علی الطین
خل تزحلگ الشیاطین ).
با دستهای ناتوان مان روزگار آینده را به راحتی در وسعت کوچک قلبمان
می کاشتیم وچه بی دریغ با دستانمان ستاره می بخشیدیم .آرزوهای ناچیزی داشتیم
که با رویای پاک کودکانه در دنیای پاک کودکانه در دنیای کوچک ذهن مان
به تماشا می نشستیم .کاش چشمان مان دنیای کودکانه مان را به تصویر می کشید
تا با غبارفراموشی دیدگانمان را از غرور لبریز نکند.کاش گام های کوچکمان گاه وسعت
نمی یافت تا هر روز قلبمان از محبت دورتر نشود .کاش دستانمان هرگز بزرگ تر نمی شد
تا دیگر آرزویمان در آن گم نشود وای کاش می دانستیم که فاصله چنان در بین ماخواهد
نشست که شاید روزگاری دیگر همچون عابری ناشناس از کنار هم بگذریم .
اگر لحضه ای می پنداشتم که سالیانی نه چندان دور با قلبت بیگانه خواهد شد ،
شاید ترانۀ کودکی ام رابا تونمی خواندم …
علی سالمی
نظرات (1)
مــــــــــهــــــــــــــدی
| #
سلام
به به؛به به،چه وبلاگه زیبایی
انشاا… خدواند به شما جوانان غیور عزت و سربلندی عنایت کند
راستی مهندس سالمی یه سر به کارگرات بزن ،کارخونه هات دارن برشکست میشن
لطفاَ دستور بده که بقیه پروژها رو متوقف کنن 🙂 😉
پاسخ