اداره
یادم می آید سال ۸۳ بود که اداره ای آمد به روستایی که شاید تا آن زمان ۵۰۰ نفر جمعیتش نبود. ساکت ، دور ، چند دام دوستی !! دامشان را میبرده بودند صحرا ، چند دانش آموز وقت غروب از مدرسه برمیگشتند!
حالا با پیگیری مسئولین یا یک معجزه نمی دانم ، ولی قرار این بود به خانواده های که آن زمان زمین مسکونی نداشتند ، تکه ای برای گذراندن باقی عمر داده شود.
زمین هایی اطراف بندو بود که امکان توسیع روستا وجود داشت. برای این منظور مسئولین در هوای گرم زیر درخت نقشه ها را نگاه میکردند و و زمین تقسیم شده ی صفر کیلومتر را دست مستحقین آن زمان می دادند. تصورش را بکن ، آن زمان ! ، چقد خوب بودند !
حالا با پیگیری مسئولین یا یک معجزه نمی دانم ، ولی قرار این بود به خانواده های که آن زمان زمین مسکونی نداشتند ، تکه ای برای گذراندن باقی عمر داده شود.
زمین هایی اطراف بندو بود که امکان توسیع روستا وجود داشت. برای این منظور مسئولین در هوای گرم زیر درخت نقشه ها را نگاه میکردند و و زمین تقسیم شده ی صفر کیلومتر را دست مستحقین آن زمان می دادند. تصورش را بکن ، آن زمان ! ، چقد خوب بودند !
بازتاب از سایت