آب
خوابش می برد اما دوست داشت کمی روشن باشد!
چراغها را نور بخشید،
اما بازهم دوست داشت..
زمان را صبر کرد و اندک راه رفت
شاید قدم بردارد!
شیر آب را به یاد آورد در تاریکی شب
که شاید چاهی اندر پای خسته باشد
اما چه شد!!؟؟
دگر آنتن آبی نبود
یعنی شاید دکلها سوخته باشند!
نمی دانم شاید نمی دانم…
که ما آب نداریم
نظرات (4)
حسن
| #
به جمع شاکیان میر حسین موسوی بپیوندید.
پاسخ
اندیشه ورز برنا
| #
سلا…
ژرف معنی و ساده و شفاف بود…
شعر از کیه؟؟
چرا از فعالیتهای جوانان برومند بندو نمی نویسید؟؟
پاسخ
سبهرآسمان
| #
از زحمات شما دوست عزیز جناب آقای محمدی متشکریم اگه در مورد مشکلات روستای بندو هم بنویسی خیلی خوب میشه
پاسخ
+++
| #
چی بگیم والا حالا یه ماه میشه که آب لوله کشی درست و حسابی نداریم
نمیدونم،..حالا وقت افطار که میشه لوله ها رنگ فقر میگیرن
پاسخ