ماجراهای جاسم (عید قربان)

Bando . نوشته شده در دسته‌بندی نشده 469 نظرات 8

عید قربان وجاسم که عید را در روستا بوده و این نوشته لحظات و تیک تاک عقربه های ساعت او در کوچه پس کوچه های روستاست که اتفاقات و مشاهدات او را به تصویری نوشتاری می کشد.

جاسم از سه روز قبل پولهای خود را روی هم گذاشته بود. از پدر و مادر خود هم گرفته بود تا قبل از فرا رسیدن عید قربان برای خودش لباسی نو بگیرد و عید را خوش بگذراند. عید امسال همه ی هم سن وسالان او لباسهای رنگینی به تن خواهند کرد.

بعد از گرفتن خرده ای پول از بابای خود همراه دوستان خود سوار بر موتور ۱۲۵ خود می شود و دسته جمعی مانند مرغان مهاجر تالاب بندر انزلی! به پارسیان یا همان گاوبندی سابق می روند. آنجا که تقریبا ۵ بوتیکی در شهر پاتوق همه ی بچه های منطقه است را یکی یکی قصد سر زدن به آنها را می کند تا لباسی برای عید ست کند.

این شد که دوستان او هم برای خرید همراه او می روند. جاسم از همه ی بوتیکهای پارسیان دیدن به عمل می آورد ولی هیچ یک از لباسهای طرح دار آنجا به مزاق روحش خوش نمی آید و شهر را بدون هیچگونه خریدی ترک می کند.

از آنجا وقتی دو روز به عید مانده بود، به عسلویه پایتخت اقتصادی ایران سر می زند تا اگر بشود آنجا لباسی بخرد و دمپایه ای را هم اگر خوشش آمد و لازم دید بگیرد.

می رود پاساژ خلیج فارس! آنجا هم بچه های همکلاسی خود را می بیند و هم لباسهای خوش رنگ و خوش طرح.

ولی بازهم این سلیقه ی خودش زیر بار نمی رود و چیزی را برای خرید انتخاب نمی کند.

فکری به سرش می زند که عید قربان امسال را دشداشه بپوشد و مثل بیشتر مردم روستا ، امسال را سفید شود.سفید سفید.

دشداشه یه همان که در کشورهای خلیج فارس به آن کندوره هم می گویند.

فکر خرید دشداشه از جایی شروع می شود که چند پرونده ای را در همین رابطه در گوشه حافظه اش پیدا می کند. چند عدد تصویر و چند حلقه فیلم کوتاه ، کتاب تاریخی که خوانده ، همراه با حال و هوای خوش یک مرد جوانی که دیروز آن را در کوچه ی روستا دیده بود.

این طور می شود که جاسم به سراغ دشداشه فروشی عسلویه می رود و دشداشه ای می گیرد.

روز عید فرا می رسد! از مسجد جامع صدای تکبیر می آمد که جاسم هنوز دشداشه اش را مرتب می کرد که برای نماز عید قربان برسد و آنجا با همه اهالی روستا ، نماز دو رکعتی عید را بخواند و به خطبه های خطیب روستا گوش دهد که چه چیزی برای استفاده اهالی آماده کرده است.

جاسم لباس عیدش را به تنش می کند و عطر ” دهن العود” ! را همراه خود بر می دارد و راهی مسجد می شود. در راه رفتن دمپایه اش از گرد و غبار کوچه ها ،  خاک به روی سطحش می رود که بازهم  برای چندمین بار آن را پاک می کند.

بعد از خواندن نماز عید پشت سر امام جمعه روستا، چند ده دقیقه ای را برای گوش دادن به خطبه جدا می گذارد تا وقت عید قربان امسال بعد از آن خطبه شروع شود.

بعد از خطبه امام جمعه همه ی اهالی را می بیند که همدیگر را با شوق و ذوق فراوان به آغوش می گیرند و چند لحظه ای را با هم می گذرانند. از هم حلالیت می طلبند و خدا را دعا می کنند که برای همه سلامتی و برکت عید را بدهد و از خدا می خواهند  برای عید سال بعد هم، همه ی اهالی را زنده و سر حال نگه دارد.

از آن لحظات دیگر عید قربان شروع می شود. صحنه ها جالب می شوند. همه کنار مسجد جامع منتظر سفره ی اول عید می مانند تا از خانه های مجاور غذاهای رنگارنگ عید را بیاورند.

خانه  امام جمعه، خانه ی احمد کمال ، خانه شورای محل، و همسایه های مسجد از اولویت اول تشکیل اولین سفره ی عید هستند. غذاهایی مثل هریسه و مچبوس که جاسم عاشق آنها است.

جاسم در جایی دوربینهای تصویر برداری اهالی روستا توجه اش را جلب می کند.اهالی روستای بندو از خود و دوستان خود تصاویری را می گیرند تا بعد از چند سال از امروز به یاد این خوشی ها بیفتند.

مردم از هم جدا نمی شوند و دسته جمعی با یکدیگر به سفره ی بعدی که فقط دو خانه ای آنطرف تر هستند می روند. در روستا رسم است که عیدهای فطر و قربان که دو عید بزرگ مسلمانان است؛ بعد از نماز،  چند خانه ای غذاهای خود را جمع کرده و در یک جا و در یک سفره پذیرای اهالی می گذارند.

این کار در روستاهای هم جوار هم رایج است و سهمو جنوبی و سهمو شمالی را می توان نام برد که همچنان این قاعده را حفظ کرده اند. همسایه ی هرمزگانی ما از اینجور مراسمات ندارند که سفره ی دسته جمعی تشکیل دهند.آنها در هر خانه ای سفره ای دارند که هر مهمانی می تواند سر بزند.

بعد از خوردن از تقریبا ۱۰ سفره ی مرکزی! دیگر نزدیک ظهر شده و نوبت بازدید خصوصی و دوستان صمیمی می شود و در آن وقت به خانه ی خاله و عمه و عمو … سر می زنند.

ظهر که می شود. بعد از نماز ، زنان و دخترهای روستا نوبتی برای دید و بازدید از دوستان و آشنایانی پیدا می کنند. آنها بعد از اینکه از ساعات اول صبح به آماده کردن غذاهای عید مشغول بوده اند، لباسهای نو خود را به تن می کنند و از خانه بیرون می روند تا به بستگان خود سر بزنند.

این بازدید دختر خانمها و زنان روستا تا قبل و کمی بعد از اذان مغرب ادامه دارد.

جاسم هم که عیدش را تمام کرده بود بعد از نماز عصر با دوستان خودش به دوستان و آشنایان دیگرش در روستاهای مجاور روستای بندو سر می زند و از احوال آنها با خبر می شود و عید را هم تبریک می گوید. عیدی بگیرد یا نگیرد با خداست!

روز بعد هم این برنامه را  ادامه می دهد و دوستانی را که روز عید ندیده بود می بیند.

عید قربان مبارک

نظرات (8)

  • بردو

    |

    زمين از چهار لايه متفاوت تشكيل شده است. بسياري از زمين شناسان معتقدند كه زمين در مركز خود از مواد سنگينتر و با چگالي بيشتر تشكيل شده است و مواد سبكتر به سمت بالا حركت مي كنند. زيرا پوسته زمين غالبا از مواد سبكتر(سنگهاي بازالت و گرانيت) ساخته شده در حاليكه هسته آن شامل فلزات سنگين(نيكل و آهن) است.

    پاسخ

  • یسرا

    |

    سلام عیدتان مبارک سلام برشما وسلام
    براهالی بندو حقیقتا اسلام ناب را شما میدانید وبس! چه مراسم زیبایی دارین وچه شاد بود جاسم ,
    شهرهای بزرگ حتی نمیدونستن برای چه تعطیله فقط میدونن تعطیله همانهایی که از نعمت عسلویه بهره میبرند روز عید روز تعطیلی هاشون بود و روز شمال رفتن وبس!!


    سلام یسرا خانوم..
    عید بر شما مبارک.
    انشا الله که خوب عید کرده باشی..

    پاسخ

  • سیمای سهمو!

    |

    سلام زیبا نوشتی عیدت مبارک


    سلام.
    عید شما هم مبارک..کل عام و انتم بخیر

    پاسخ

  • تارا

    |

    خیلی قشنگ نوشتی.
    عید شما مبارک.


    ممنون. عید شما و همه هرمزگانی ها مبارک

    پاسخ

  • مرجان

    |

    سلام…خوش حال میشم وقتی میبینم ..مردم روستاهای جنوب هنوز به آداب و رسم خود پایبند هستند…اعیاد اسلامی را جشن میگیرند..به دیدار هم میروند…اینجا اما فقط یه نام از اسلام مانده…این اسلام براحتی آب خوردن در ذهن ما جوانان پاک شد و رفت…راستی مینوشتی خیلی از مردم روز عید که میشه پول خرید ۱کیلو شیرینی هم ندارند مثل همسایه رو به رو ییمون…

    پاسخ

  • یسرا

    |

    عید فقط در خونه ی کسی رو میزنه که
    میدونه عید قربان به چه منظوریست وقربان گاه کجاست ! نه صمد جان من عید روندیدم!چون عید هم رفته بود تعطیلات ! نه من عیدروندیدم!؟

    پاسخ

  • بندوی من

    |

    سلام صمد
    مجددا تبریک میگم .روز خوشی بود حال کردیم

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

روستای بندو در جنوب کشور و در استان بوشهر و هم مرز با استان هرمزگان واقع شده است. جمعیت این روستا بیش از 700 نفر می باشد که همه ی ساکنین آن به زبان عربی صحبت می کنند.
این سایت برای معرفی داشته های روستا و شهرستان عسلویه ، انتشار اخبار و فعالیت های جوانان این منطقه راه اندازی شده است.
از افتخارات سایت به کسب رتبه برتر در جشنواره ملی جوان ایرانی می توان اشاره کرد.