نمایشگاه و همایش منطقه ای غذای سالم در روستای سهمو شمالی (بخش عسلویه)
شبی نورانی از وجود ماه در آسمان و تصمیمی برای رفتن به نمایشگاه غذای سالم برپا شده در روستای سهمو شمالی.
ولی این از نرفتن ما بدون داشتن چراغ موتور کم نمی کرد. ماه اینقدر نور داشت که راه رو تشخیص بدیم.
در فقر چراغی برای راه رفتن ، ما بچه های روستا موتورها را آماده و پا در رفتن تا زانو نهادیم!
شبهای قبل هم مثل اینکه این نمایشگاه برپا بوده که از شانس همیشه متناوب ما ، در آن حضور نداشتیم.
دیشب را در سهمو شمالی بودیم. روستایی که در آن نمایشگاه و همایش غذای سالم برپا بوده. نمایشگاهی با تلاش فراوان و فعالیت بسیار زیبای بچه های روستا . این رو از سطح عالی خود نمایشگاه می توان فهمید. با کار شبانه روزی این جوانان این نمایشگاه از روز ۲۴ مهر آغاز شده بود و تا ۳۰ همین ماه هم ادامه داشت. ولی این به این معنا نیست که چندین ماه برنامه ریزی و آماده سازی برای هرچه بهتر برگزار شدن نمایشگاه رو از یا ببریم.
خلاصه وقتی رسیدیم. حضور خانمها در نمایشگاه ستودنی بود. با این نکته که بخش بزرگی از نمایشگاه و تدارک اون رو خانمهای روستا به دوش داشته اند.
در قسمتی دیگر غرفه های غذاهای سالم دیده می شدند. در نماز خانه ی مدرسه دخترانه خوری. چیزی که توجه همه را بیشتر به خود جذب می کرد، آثار تجسمی و ماکتهای آن بود. آثاری که بیشتر از همه تاثیر داشت. و خواهند داشت.
پی نوشت ۱ : پذیرایی هریسه و دوغ داشتند.
پی نوشت ۲ : سرودی در اختتامیه نمایشگاه بود با موضوع مردم فلسطین.
نظرات (10)
ادریس
| #
خدایا از اولشم باهامون حال نمی کردی بی خودی سیب و بهونه کردی.
به من هم سر بزن
پاسخ
اندیشه ورز برنا
| #
با سلام..
واقعا از اینهمه استقبال مردم سهمو شگفت زده هستیم…
این نشان از اخلاص و تلاش سبانه روزی بچه ها دارد…
فعلا عکساتون رو واسه گزارش وبلاگ قرض می گیریم…اجرش راه دوری نمیره
پاسخ
یوسف نکوئی
| #
سلام ازاینکه سریع این خبر رادروبلاگتان گذاشتید خیلی ممنونم
پاسخ
مرد عسلویه
| #
سلام
موفق باشید.
پاسخ
رحیم
| #
سلام وبلاگ جالبی داری ممنون میشم به ما هم سر بزنید با تشکر
پاسخ
تارا
| #
مردم فلسطین؟
پاسخ
هادی
| #
سلام وخسته نباشی وبلاگ جالبی داری ممنون میشم به ما هم سری بزنید
منتظرم فراموشی نکنی
پاسخ
یوسف
| #
طلوعی دوباره ، آغازی دیگر ،آمدن بهار زندگی.
و همچنان لحظه های زندگی میگذرد و امروز فرا میرسد.
روزی که پا به این دنیا گذاشتم.چشمهایم را گشودم و دنیا را دیدم.
آغازی دیگر و فصل بهار زندگی.یک بهار برگ ریزان ، بهاری با صدای خش خش برگهای درختان.
بهاری به رنگ زرد.یک زندگی دوباره ، یک سال دیگر به سالهای زندگی کردنم در این دنیا اضافه شد.
آنگاه که خورشید در یک سحرگاه پاییزی طلوع میکند ،من نیز در این فصل طلوع میکنم.
پاسخ
دختر نارنجی
| #
سلام دوست عزیز ممنون که به من سر زدی
موفق باشی
پاسخ
یسرا
| #
زندگی قانون نیست ، زندگی قافیه ی باران است ، من اگر پائیزم ودرختان امیدم همه بی برگ شدن
تو بهاری وبه اندازه ی باران خدازیبایی
تقدیم به برادر بزگوار صمد عزیز
پاسخ